صراحت و قاطعیت قرآن

بحث از صراحت و قاطعيت قرآن، يك بحث درون ديني است، لذا در آيينة آيات و روايات قابل بررسي است.
1. صراحت و قاطعيت قرآن در آيينة قرآن
سؤالي كه در اين جا قابل طرح است عبارت است از اين كه: آيا كل قرآن براي تمام مردم از صراحت برخوردار است و در قاطعيت هم صراحت دارد؟
تعريف صراحت و قاطعيت: صراحت يعني بي‌آميختگي، روشني، رك گويي، و صريح گفتن.[1]
قاطعيت يعني جدّيت لازم در بيان مطالب، دوري از رو در بايستي‌ها در اظهار مطالب، صراحت در قاطعيت.
آن چه در اين راستا قابل بيان است، اين است كه كلّ قرآن براي همه مردم از صراحت برخوردار نيست، چرا كه قرآن شريف داراي دو دسته آيات است: 1. دسته‌اي از آن، محكم (محكمات)؛ 2. و دسته‌اي ديگر متشابه (متشابهات). از طرف ديگر قرآن داراي تأويل و بطون، مجمل و مبين، مطلق و مقيد، عام و خاص و... است كه همة مردم به آن دسترسي ندارند و از اين جهت براي همة آنان صريح نيست. قرآن شريف مي‌فرمايد:
«او (خداوند) كسي است كه اين كتاب را بر تو نازل كرد كه بخشي از آن آيات محكمات است كه آنها اساس كتاب است، بخش ديگر متشابهات است؛ امّا كج دلان، براي فتنه جويي و در طلب تأويل، پيگير متشابهات آن مي‌شوند...»[2].
تفسير به معناي كشف حقيقت و پي بردن به عمق و ريشة آيات قرآن و به معناي پرده برداشتن از ظواهر قرآن مي‌باشد و اين، علم بزرگ و خطيري است كه فراخور همه كس نيست ولي فهميدن ظواهر آيات قرآن به طور ساده براي عموم اهل زبان ممكن است. پس شناخت كامل قرآن، تأويل و تفسير عميق و بطون آن پيش خداوند و «راسخان علم» است[3] و از اين منظر قرآن براي عموم مردم صراحت ندارد. باز قرآن شريف مي‌فرمايد:
«سپس كتاب (آسماني) را به گروهي از بندگان برگزيدة خود به ميراث داديم».[4]
بنابراين، فهم و شناخت واقعي و كامل قرآن و آياتش و پي بردن به حقيقت آن و تأويلاتش اختصاص به اولياي خاص و بندگان ممتاز خدا دارد و ديگران بهره و نصيبي در آن ندارد.[5]
استاد جوادي آملي در همين راستا مي‌فرمايد:
«قرآن كريم كه مهم‌ترين كتاب آسماني است و بر ساير صحايف الهي، گذشته از تصديق آنها، هيمنه و سيطره و نظارت و حراست دارد: «مصدّقاً لما بين يَديه»[6] «و مُهيمناً عليه»[7] حبل ممدود خداست كه يك طرف آن كه عربي مبين است در دست مردم است و طرف ديگر آن كه منزه از وضع، لغت، ‌اعتبار، و مبرّاي از مفهوم و معناي ذهني است نزد خداي سبحان است: «انّا جعلناه قراناً عربيّاً لعلّكُم تعقلون، و اِنه في اُمّ الكِتاب لَدينا لعليّ حكيم».[8]
اين صحيفة مهيمن با تمام بطون و تأويل‌ها و با همه ظهور و تنزيل‌هايش نزد انسان كاملي چون علي ـ عليه السّلام ـ مشهود است؛ زيرا از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ رسيده است كه يكي از مصاديق بارز آيه شريفة «قل كفي بالله شهيداً بيني و بينكم و من عنده علم الكتاب»؛[9] برادرم علي بن ابيطالب است و چون معارف قرآن به طور تمام و كمال نزد علي بن ابي طالب است، معلوم مي‌شود علم آن حضرت به معارف قرآني از قبيل علم حصولي نيست، بلكه از سنخ علم حضوري و شهودي است و از آن جهت كه قرآن كتاب تدويني خداست و جهان خارج كتاب تكويني اوست و اين دو صحيفه كاملاً هماهنگ است، به طوري كه اگر كل قرآن به صورت آفرينش تكويني تمثل يابد همين جهان مشهود خواهد شد و جهان مشهود اگر به صورت كتاب تدويني تجلي كند، همين قرآن كريم مي‌شود، پس كسي است كه به همة ابعاد قرآن علم شهودي دارد به اسرار و رموز جهان تكويني نيز علم حضوري دارد.
بنابراين، قرآن كريم براي عده‌اي رؤيت شهودي كه برتر از درايت عقلي و رؤيت نقلي است قايل است و بدون ترديد حضرت علي ـ عليه السّلام ـ و ساير امامان ـ عليهم السّلام ـ از بارزترين مصداق‌هاي واجد شرط رؤيت شهودي قرآن هستند.[10] پس از جهت صراحت، قرآن شريف:
1. براي همه مردم «عربي مُبين»[11] است، يعني براي همه مردم فصيح و روشن است.
2. كلّ قرآن، براي عموم مردم از صراحت برخوردار نيست.
3. كل قرآن، از نظر علم حضوري براي «راسخان علم» از صراحت برخوردار است.
امّا از جهت قاطعيت: از جهت قاطعيت، قرآن شريف هم برهان قاطع است و هم از قاطعيت برخوردار است. هر جا رسالتش ايجاب كند كه با پديده‌هاي اجتماعي با مطالب و با شخصيت‌ها، با قاطعيت برخورد نمايد، با جديت و قاطعيت برخورد مي‌نمايد و در قاطعيت از صراحت لازم برخوردار است. هر جا پاي ارزش‌ها و «خط مرزها» به ميان آيد، قرآن شريف با قاطعيت تمام با پديده‌هاي اجتماعي و شخصيت‌هاي حقيقي و حقوقي برخورد مي‌نمايد. به رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه در مقام رسالت، از شخصيت حقوقي برخوردار است هم با قاطعيت تمام هشدار مي‌دهد و با «ابي لهب» هم با قاطعيت تمام برخورد مي‌نمايد. چون قرآن شريف، نه نسبت به پديده‌هاي اجتماعي ترديد و ترس دارد و نه مصلحت انديشي مي‌كند. از اين جهت در اوج اخلاق و عرفان و ادب قرآني، در موارد لزوم قاطعانه با پديده‌هاي اجتماعي و شخصيت‌ها برخورد مي‌كند:
1. در مورد «ابي لهب» مي‌فرمايد: «تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ»؛[12] دستان ابي لهب زيان كردو او زيان كار شد. بريده باد دو دست ابي لهب. مرگ و ننگ بر ابي لهب در دنيا وآخرت.
2. در مورد رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي‌فرمايد: « وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالَْيمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ»؛[13] و اگر براي ما سخناني مي‌بست، دست راستش را مي‌گرفتيم، سپس شاهرگش را قطع مي‌كرديم.
در جاي ديگر مي‌فرمايد:
«وَ لَنْ تَرْضي عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصاري حَتَّي تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ ...»؛[14] يهوديان و مسيحيان هرگز از تو خشنود نخواهند شد مگر آن كه از از آيين آنها پيروي كني؛ بگو هدايت الهي هدايت است؛ و اگر پس از دانشي كه بر تو فرود آمده است، از خواسته‌هاي آنان پيروي كني، در برابر خداوند يار و ياوري نداري.
3. در برابر وسوسه گران و بهانه جويان هم با قاطعيت برخورد مي‌كند و مي‌فرمايد:
«و چون آيات ما كه روشن است و شيوا است، بر آنان خوانده ‌شود، نااميدواران به لقائمان به پيامبر مي‌گويند قرآني غير از اين بياور؛ يا اين را تغيير ده؛ بگو مرا نرسد كه از پيش خود تغيير دهم؛ جز از وحي‌اي كه به من مي‌رسد، از چيزي پيروي نمي‌كنم؛ من اگر از پروردگارم نافرماني كنم، از عذاب روز سهمگين مي‌ترسم.»[15]
از اين قبيل آيات، فراوان است و هيچ مانعي بر سر راه قرآن شريف وجود ندارد كه جلوي قاطعيت قرآن شريف را بگيرد. هراس از تنهايي، جو سازي‌ها، ترس و آزمندي، وابستگي‌هاي عاطفي و... هيچ كدام جلوي قاطعيت قرآن را نمي‌گيرد.
2. امّا صراحت و قاطعيت قرآن از منظر روايات
قرآن كريم، كه بيان كننده دين الهي است، و امام معصوم ـ عليه السّلام ـ كه قرآن ناطق و قرآن ممثّل است هر دو صراط مستقيم‌اند[16] و هر دو هدف واحدي را دنبال مي‌كنند.
امام علي ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد: «انا القرآن الناطق» و «انا كلامُ الله الناطق»[17]؛ من قرآن و سخن گوياي خداوند هستم. يعني ايشان در معرفي قرآن مي‌فرمايد: «و انّ القرآن ظاهرُهُ انيقٌ و باطِنُهُ عميقٌ...»[18]؛ ظاهر قرآن زيباست، ‌باطن آن ژرف ناپيداست. عجايب آن سپري نگردد و غرايب آن به پايان نرسد؛ و تاريكي‌ها جز بدان زدوده نشود.
در جاي ديگر مي‌فرمايد:
«ذلك القرآنُ فاستنطقُوهُ و لن يَنطِقَ و لكن اخبرُكم عنهُ اَلا انّ فيه علمَ ما يأتي، وَ الحديث عن الماضي...»؛[19] آن كتاب خداست قرآن، از آن بخواهيد تا سخن گويد و هرگز سخن نگويد. امّا من شما را از آن خبر مي‌دهم، بدانيد كه در قرآن علم آينده است و حديث گذشته است. درد شما را درمان است، و راه سامان دادن كارتان در آن است.
امام علي ـ عليه السّلام ـ در راستاي كلام خدا، از جهتي قرآن را كتاب آشكار و روشن مي‌داند كه فهمش براي عموم آسان است و ازجهت ديگر قرآن را عميق و درياي بي‌كران مي‌داند كه فقط «راسخان در علم» به عمق آن دسترسي دارند. از اين جهت صراحت قرآن براي عموم مردم و صراحت قرآن براي راسخان در علم روشن مي‌شود و مؤيد همان توضيحاتي است كه در رابطه با صراحت قرآن در قرآن گذشت.
در رابطه با قاطعيت قرآن هم مي‌فرمايند:
«و كتاب خدا، قرآن، ‌در ميان شما سخنگويي است كه هيچ گاه زبانش از حق گويي كند و خسته نيست، همواره گوياست؛ خانه‌اي است كه ستون‌هاي آن هرگز فرو نمي‌ريزد؛ و صاحب عزتي است كه يارانش هرگز شكست ندارند.[20]
امام صادق ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد: «همانا قرآن باز دارنده و فرمان دهنده است. به بهشت فرمان دهد و از دوزخ باز دارد.»[21]
رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرموده است: قرآن راهنماي گمراهي است و بينايي از هر كوري است، و سبب گذشت از لغزش‌ها است. روشني در هر تاريكي است، در پيش آمدها (و بدعت‌ها) پرتوي است و نگاهدارنده از هر هلاكتي است و رهجويي در هر گمراهي است و بيان كنندة هر فتنه و اشتباهي است، و انسان را از دنيا (ي پست به سعادت‌هاي) آخرت رساند و در آن است كمال دين شما، و هيچ كس از قرآن رو گردان نشود جز به سوي دوزخ.»[22]
در اين راستا روايات بسياري وجود دارد كه بررسي همه آنها در اين مختصر، مقدور نيست.


[1] . معين، محمد، «فرهنگ فارسي»، ج 2.
[2] . آل عمران، 7.
[3] . خويي، سيد ابوالقاسم، بيان، ج 1، ترجمة محمد صادق نجمي و هاشم زاده هريسي، دانشگاه آزاد، پنجم، 1375، ص 422.
[4] . فاطر، 32.
[5] . خويي، سيد ابوالقاسم، همان.
[6] . بقره، 98.
[7] . مائده، 48.
[8] . جوادي آملي، عبدالله، حيات عارفانه امام علي ـ عليه السّلام ـ، قم، اسراء، اول،1380، ص 35.
[9] . رعد، 43؛ بگو خداوند و كسي كه صاحب علم كتاب است، بين و شما گواه بس.
[10] . جوادي آملي، عبدالله، همان.
[11] . نحل، 103.
[12] . مسد، 1.
[13] . حاقه، 44.
[14] . بقره، 120.
[15] . يونس، 15.
[16] . تفسير موضوعي، قرآن در قرآن، ج 1، قم، اسراء، دوم، 78، ص 214.
[17] . جوادي آملي، عبدالله، حيات عارفانه امام علي ـ عليه السّلام ـ ، همان، ص 40.
[18] . نهج البلاغه، خطبه 18.
[19] . نهج البلاغه، خطبه 159.
[20] . نهج البلاغه، خطبه 133.
[21] . اصول كافي، ج 4، ح 899، ص 401.
[22] . همان