پاسخ از پرسش مزبور در بخش های زیر بیان می شود.
الف. تقسيم بندى محتوايى عناوين و اوصاف قرآن
عناوين و اوصاف ياد شده را به صورت کوتاه مى توان به چند دسته تقسيم كرد:
1. صفات كلى قرآن به صورت اشاره است و هيچ گونه دلالتى بر ويژگى ها يا اهداف نزول آن ندارد؛ مانند: كتاب،[1] حديث،[2] قرآن.[3]
2. اوصافى كه بر ويژگى قرآن از نظر نحوۀ بيان دلالت دارد؛ مانند: عربى،[4] مبين،[5] متشابه،[6] مثانى،[7] تفصيل.[8]
3. اوصاف ستايش آميزى كه اجمالاً بر اهميت و فراوانى فوايد و بركات آن دلالت دارد؛ مانند: «عظيم،[9] كريم،[10] مجيد،[11] مبارک[12] و احسن الحديث.[13]
صفت هاى «حكيم[14] و عزيز[15]» را نيز مى توان در شمار اين دسته از اوصاف قرار دارد و مى توان آنها را به لحاظ نكته هاى خاصى كه افاده مى كنند، دسته خاصى شمرد.
4. اوصافى كه حال اين كتاب را نسبت به ساير كتاب هاى آسمانى بيان مى كند؛ مانند: تصديق،[16] مصدّق.[17]
5. عناوينى كه بر نزول آن از طرف خداى متعال دلالت دارد؛ مانند: كلام اللّه،[18] آيات اللّه.[19]
6. عناوينى كه بر صحت محتوا و اتقان و محکمی مضامين و روشنى مفاهيم آن دلالت دارد؛ مفاهيمى كه قواى فكرى و عقلانى انسان را تغذيه و حق و باطل را از يكديگر جدا مى سازد؛ مانند: برهان،[20] بيان،[21] بيّنات،[22] فرقان،[23] فصل،[24] غير ذى عوج.[25]
7. عناوينى كه بر نيروى بر انگيزنده قرآن دلالت دارند؛ نيرويى كه انسان را براى حركت تكاملى به فعاليت وا مى دارد؛ مانند بشرى[26] و نذير[27].
8. عناوينى كه دلالت دارند قرآن دل را بيدار، و از غفلت و ناهشيارى خارج و براى پذيرش حق آماده مىسازد؛ مانند: ذكرى،[28] ذى الذكر،[29] تذكره.[30]
9. عنوانى كه بر رفع موانع و علاج امراض باطنى دلالت دارد؛ يعنى «شفاء».[31]
10. عناوينى مانند: نور،[32] بصائر،[33] هدى[34] و رحمت[35] كه بر روشنگرى قرآن نسبت به همه مراحل كمال يا ابعاد انسان دلالت دارند؛ يعنى هم فكر و عقل را در مرحله شناخت، هدايت كرده، بينش درست و يقينى به انسان مى بخشد، و هم به دل، روشنى و آگاهى داده، آن را براى گرايش و پذيرش حق مهيا مى سازد، و هم روح را گام به گام در سير صعودى، همراهى و راهنمايى مى كند تا درجات عالى كمال را يكى پس از ديگرى بپيمايد و به هدف نهايى برسد.[36]
ب. علت و انتخاب اوصاف و اسامی قرآن کریم
در بارۀ علت و انتخاب اوصاف و اسامی قرآن کریم، دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. «حَرالی» یکی از دانشمندان بزرگ علوم قرآنی، کتابی در این باره نوشته و در آن، 90 (نود) اسم یا وصف برای قرآن ذکر کرده است.[37]
هر کدام از اسم ها و صفات قرآن،[38] به ابعاد ویژه ای از عظمت وجودی معجزۀ ابدی خاتم پیامبران دلالت دارد.
به عنوان نمونه به برخی از این اسما و اوصاف با توضیحی دربارۀ علت نام گذاری قرآن به آنها اشاره می شود:
1. حکیم: «وَ الْقُرْآنِ الْحَكيم»؛[39] خداى تعالى در اين آيۀ شریفه به قرآن حكيم سوگند مى خورد بر اين كه رسول خدا(ص) از فرستادگان است. و اگر قرآن را به وصف حكيم توصيف كرد، براى اين است كه حكمت در آن جاى گرفته و مستقر شده، و حكمت عبارت است از معارف حقيقى و فروعات آن، از شرايع، عبرت ها و موعظه ها.[40]
همچنین در این که چرا به قرآن، حکیم گفته شده، احتمالاتی دیگری ذکر کرده اند؛ مانند نبود اختلاف و تناقض در میان آیات، محفوظ ماندن آن از هر گونه تغییر و تحریف،[41] محکم بودن حلال و حرام و امر و نهی آن.[42]
2. هُدی: يكى ديگر از اوصاف قرآن كه بيانگر جنبه هدايتگرى آن است، «هُدى» است كه به طور مكرر در قرآن آمده است؛ مانند «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ».[43] قرآن به این دلیل که وسیلۀ هدایت پرهیزگاران است؛ همان طور که هدایت برای عموم مردم است: «...هُدىً لِلنَّاس»؛[44] و هیچ گونه گمراهی در آن راه ندارد، به «هدی» نام گذاری شده است.
3. مجید: «وَ الْقُرْآنِ الْمَجيدِ»؛[45] قرآن مجید چون نسبت به ديگر كتاب های آسمانى در پيشگاه خدای بزرگ از مجد و عظمت ويژهاى برخوردار است؛[46] همچنین دارای برکات و خیر فراوانی است،[47] به مجموعه آیات و معارف پر برکت آن مجید گفته شده است.
4. عظیم: «... وَ الْقُرْآنَ الْعَظيمَ»؛[48] علت اين كه قرآن را به صفت عظمت ياد كرده، اين است كه همۀ امور دين را به نحو اختصار، با بهترين نظم و تمام ترين معنا، در بردارد.[49]
گفتنی است که برخی از مفسّران، صفت مجید –مانند در ذیل آیۀ «بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيد»-[50] را به معنای عظیم الشأن؛[51] یعنی دارای قدر و منزلت ویژه و بزرگ، دانسته اند. طبق این تفسیر، میان مجید و عظمت از جهت معنایی فرق آنچنانی وجود ندارد.
بنابراین، هر يک از نام ها و صفاتی كه قرآن مجيد بدان ناميده شده بدون جهت و بدون تناسب نبوده، بلكه هر یک بنابر مناسبتى و به لحاظ خصوصيتى از خصوصيات قرآن نام گذارى شده است. به دیگر سخن؛ قرآن يگانه حقيقتى است داراى مراتب بسيار، و اين نام ها و وصف هاى گوناگون به مراتب مختلف قرآن دلالت مى كنند و در تنافی و تضاد با یکدیگر نیستند. [52]
با این همه، نمی توان ادعا کرد که برای اختلاف تعبیر، تقدّم و تأخّر، مفرد و جمع آمدن برخی از واژه ها، و دیگر موارد در همۀ آیات قرآن کریم علت خاصّی دارد، بلکه ممکن است علّتی داشته و به دست ما نرسیده باشد؛ هر چند در مواردی اشارات، نکته ها و فرق هایی را بیان کرده اند، اما دست کم می توان گفت تفاوت در تعبیر برخی از آیات، به جهت ايجاد راه هاى مختلف براى رساندن معانى و يا گسترش شيوه هاى فصاحت و بلاغت و تفنّن در عبارت و زیبایی کلام باشد.
[1]. نساء، 136؛ انعام، 89.
[2]. جاثیه، 6.
[3]. مائده، 101؛ انعام، 19؛ یونس، 37.
[4]. نحل، 103.
[5]. شعراء، 195.
[6]. آل عمران، 7.
[7]. حجر، 87؛ زمر، 23.
[8]. یونس، 37.
[9]. حجر، 87.
[10]. واقعه، 77.
[11]. بروج، 21.
[12]. ص، 29.
[13]. زمر، 23.
[14]. یونس، 1؛ لقمان، 2.
[15]. فصلت، 41.
[16]. یونس، 37.
[17]. انعام، 92.
[18]. بقره، 75؛ فتح، 15.
[19]. بقره، 252؛ آل عمران، 101.
[20]. نساء، 174.
[21]. آل عمران، 138.
[22]. بقره، 99.
[23]. بقره، 185.
[24]. طارق، 13.
[25]. زمر، 28.
[26]. نمل، 2.
[27]. نجم، 56.
[28]. اعراف، 2؛ عنکبوت، 51.
[29]. ص، 1.
[30]. طه، 3.
[31]. یونس، 57.
[32]. مائده، 15.
[33]. انعام، 104.
[34]. بقره، 159.
[35]. انعام، 157.
[36]. مصباح يزدى، محمد تقى، قرآن شناسى، ج 1، ص 61 و 62، (با اندکی تلخیص و ویرایش)، مؤسسه آموزشى وپژوهشى امام خمينى، قم، چاپ دوم، 1380ش.
[37]. به نقل از: معرفت، محمد هادی، علوم قرآنی، ص۵۰، چاپ سوم، نشر یاران، قم، ۱۳۸۵ش.
[38]. از جمله این اسماء و اوصاف: فصل، قَیِّم، تصدیق، مصدّق، متشابه، مَثانی، ثقیل، مبارک، عظیم، علیّ، وحی، رحمت، بشیر، بُشری، نذیر، عزیز، تذکره، ذکری، بصائر، تفصیل، بلاغ، حکمت، بیّنه، تبیان، علم، صدق، حقّ، حقّ الیقین، آیات، تنزیل، کلام اللّه، قول، حدیث، صُحف، مبین، حَبْل، عدل، امر، عُروة الوثقی، مرفوعة مطهّره، بیان، و....
[39]. یس، 2.
[40]. طباطبایی، سید محمد حسین، الميزان فی تفسير القرآن، ج 17، ص 62، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
[41]. حقى بروسوى، اسماعيل، تفسير روح البيان، ج 7، ص 366، دارالفكر، بيروت، بى تا.
[42]. سمرقندى، نصر بن محمد بن احمد، بحرالعلوم، ج 3، 115، بی نا، بی جا، بی تا.
[43]. بقره، 2.
[44]. بقره، 185.
[45]. ق، 1.
[46]. طبرسى، فضل بن حسن، تفسير جوامع الجامع، ج 4، ص 161 و 162، انتشارات دانشگاه تهران و مديريت حوزه علميه قم، تهران، چاپ اول، 1377ش.
[47]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فی تفسير القرآن، با مقدمه بلاغی، محمد جواد، ج 9، ص 21، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش.
[48]. حجر، 87.
[49]. مجمع البيان فی تفسير القرآن، ج 6، ص 531.
[50]. بروج، 21.
[51]. شیخ طوسى، التبيان فى تفسير القرآن، با مقدمه شيخ آقابزرگ تهرانى، تحقيق: قصیر عاملی، احمد، ج 9، ص 357، دار احياء التراث العربى، بيروت، بی تا؛ ملاحويش آل غازى، عبدالقادر، بيان المعانى، ج 1، ص 229، مطبعة الترقى، دمشق، چاپ اول، 1382ق؛ابن كثير دمشقى، اسماعيل بن عمرو، تفسير القرآن العظيم، ج 8، ص 366، دار الكتب العلمية، منشورات محمدعلى بيضون، بيروت، چاپ اول، 1419ق.
[52]. ر.ک: رادمنش، سيد محمد، آشنايى با علوم قرآنى، ص 226، نشر علوم نوين، جامى، تهران، چاپ چهارم، 1374ش؛ مهدوى راد، محمد على، آفاق تفسير مقالات و مقولاتى در تفسير پژوهى، ص 173 و 174، هستى نما، تهران، چاپ اوّل، 1382ش.